loading...
ری پاتوق
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
طنز| نامه نگاری مسئولان برای صعود به جام جهانی 0 60 admin
صحبت بازيکنان تيم ملي پس از صعود به جام جهاني 0 51 admin
آیت الله هاشمی رفسنجانی صعود ایران را تبریک گفت 0 59 admin
فیلم پاسخ جالب کی روش به ادعاهای مربی کره 0 58 admin
سوت داور چيني پارك لاله را منفجر كرد 0 58 admin
رحمتي: براي رحمان احمدي صلوات ميفرستادم 0 55 admin
ايران با اقتدار مسافر برزيل شد 0 66 admin
كفش جديد راموس براي جام كنفدراسيون ها 0 45 admin
عکس خودرو یک کاندیدای انتخابات 0 57 admin
عكس : اوزيل و مجسمه شمعي اش در برلين 0 56 admin
این چند کار را در فیس‌بوک انجام ندهید 0 58 admin
بايرن مونيخ سومين جام فصل را هم به خانه برد 0 56 admin
مهدوی کیا در جشن قهرمانی بایرن مونیخ + عکس 0 57 admin
چگونه بهتر در گوگل سرچ کنم؟ 0 61 admin
ترفندهای کاربردی برای گوشی های آیفون 0 70 admin
دانلود آهنگ جدید احمد سعیدی به نام اثری بعد از تو 0 48 admin
بچگی های داریوش..ابی..گوگوش..لیلافروهر 0 96 admin
شوخي هاي جالب شبكه هاي اجتماعي 0 46 admin
عكس : كريستيانو در معيت ريحانا! 0 66 admin
تيم منتخب سال اروپا انتخاب شد 0 73 admin
admin بازدید : 206 یکشنبه 25 فروردین 1392 نظرات (0)

داستان کشیش و مشکل !

 

 

.

زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.

پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اق

امت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.

 

زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود ۱۵ سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.

۱۵ سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که ۱۵ سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.

صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.

وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود.

کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده… حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.

زن مایوسانه جواب داد: اون نیست… همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.

کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟

زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    وبلاگ من را چطور میبینید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 139
  • بازدید ماه : 119
  • بازدید سال : 1,328
  • بازدید کلی : 27,508
  • کدهای اختصاصی